من و انکار شراب؟!

من و انکار شراب این چه حکایت باشد

غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد


تا به غایت ره میخانه نمی دانستم

ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد


زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز

تا تورا خود ز میان با که عنایت باشد


زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است

عشق کاری است که موقوف هدایت باشد


من که شب ها ره تقوا زده ام با دف و چنگ

این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد


بنده ی پیر مغانم که ز جهلم برهاند

پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد


دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می گفت

حافظ ار مست بود جای شکایت باشد



یادداشت من: می تونم بگم شیفته ی این شعر حافظ هستم!

این آدرس برای درک مفهوم این شعر جالب هست، هر چند فکر می کنم با اندیشه و احساس میشه درکش کرد، هر کس به سهم خودش:

http://jalalian.ir/farsi/index.php?option=com_content&task=view&id=575&Itemid=45

البته گنجور هم هست اما من آدرس بالا برام جالب بود:

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh158/