من

همیشه فکر می کردم باید چند تا کتاب رو خوب بلد باشم. باید این کتاب ها تا آخر عمر کنار من باشن، همیشه.

دوست داشتم و دارم که حافظ، سعدی، فردوسی و مولانا همدم و همراه همیشگی من باشن.


ریاضی رو دوست داشتم، دارم و خواهم داشت. درس دادن و یاد گرفتن ریاضی برای من خود زندگی کردن بوده و هست. حس خوب زنده بودن. حس بودن. حس شاد بودن.

تصمیم دارم برای دکتری نظریه بازی ها رو مطالعه کنم. تصمیم دارم همیشه وقتم رو روی این نظریه بزارم با ابزارهای مختلف ریاضی روی این قسمت کار کنم.


رمان های معروف دنیا رو دوست دارم. فکرم خیلی باز میشه، حس می کنم خودم رو بیشتر کشف می کنم. نویسنده های روسی و فرانسوی رو خیلی دوست دارم. با رمان نویس های ایرانی بیگانه ام، بدم نمیاد با این افراد هم آشنا بشم.


من فیزیک ذرات بنیادی و نجوم رو خیلی دوست دارم. تصاویر کهکشان ها بهم آرامش میده و سخنرانی های فیزیکدانان رو با علاقه گوش میدم.

به برنامه های مستند علمی علاقه دارم.

کوهنوردی و تکواندو رشته ی ورزشی مورد علاقه ی منه و من از بین سازها ویولن رو خیلی دوست دارم و تمرین می کنم.

شاید بعضی موقع ها به همه چیز علاقه نشون میدم و گاهی بند می کنم به یک چیز واحد. ولی زندگی من همین اولویت هایی هست که اینجا نوشتم. میدونم نمیشه از هر گلستان گلی چید و نمیخوام هم این کار رو بکنم ولی این چیزهایی که اینجا نوشتم رو هرگز نمیتونم ترک کنم.



شعر و جملات و متن های مفهومی و آهنگین رو دوست دارم. چیزهایی که آدم رو تکون میده.

آشپزی می کنم و واقعا آشپزی رو دوست دارم.

آدم ساده ای هستم ولی دوست دارم آزاد و رها باشم تا هر وقت به نتیجه ای رسیدم به کار ببندمش و مسیرم رو عوض کنم. اینکه مسیرم رو عوض می کنم دلیل بر پیچیدگی من نیست به خاطر فروتنی من هست، چون اشتباهم رو قبول می کنم. دوست ندارم گمراه کننده باشم ولی بیشتر مواقع خودم هم نمیدونم چه تصمیمی دارم، یک جور ماجراجویی در من هست با اینکه شاید محافظه کار باشم ولی اصراری برای پیمودن راهی که بهش دیگه اعتقادی ندارم، ندارم. قصد گمراه کردن کسی رو ندارم. قصد دارم خودم رو پیدا کنم.