جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده، بی حرمتی همی کرد.
گفت: اگر این نادان نبودی، کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
وگر بر هر دوجانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام
بتر زانم که خواهی گفتن، آنی
که دانم، عیب من چون من ندانی
جالینوس: نام فرزانه و پزشک نامدار یونانی، صاحب سخنان حکمت آمیز
جالینوس گفت: اگر این فقیه (دانشمند) خود نادان نبود، سر و کارش با بی دانشان به اینجا نمی کشید که باوی بستیزند و آبرویش بر خاک ریزند
دو دانا با یکدیگر به دشمنی و ستیزه بر نخیزند، عاقل هم با سبک مغز پیکار نجوید، چه اگر بی خرد به نفرت و خصومت درشت و ناهموار سخن گوید، دانا با وی به مدارا کوشد و دلش به دست آرد.
دو اهل دل پیوند دوستی را اگر به مویی برسد، نگسلند، همچنین دو تن تند خو و نرم خو، ولی اگر هر دو سوی نادان باشند رشته ی دوستی را اگر هم به ستبری بند گران باشد، پاره می کنند و جدایی جویند.
بد خویی به کسی ناسزا گفت. وی بردباری کرد و گفت: ای نیک سرانجام، من از آن زشت خو ترم که تو مرا به دشنام یاد کردی، چه از کاستی و بدی من کس به خوبی من آگاه نیست.
متن بسیار زیبایی بود. ممنون که این حکایت سعدی را گذاشتید.
لطفا به من هم سر بزنید.
با مطالب ادبی و فلسفی و چند شعر در خدمت شما هستم.